بد می گذرد. هر ثانیه که قصد گذر می کند خراش می دهد دلم را، بعد از یک ساعت خراش ها تبدیل به زخم می شوند. روز که تمام بشود، واویلاست. این شاید تنها توصیف حال درونی این روزهایم باشد که به هیچ شکل دیگری قابل بیان نیست. حتی بغضی نیست که اشک شود یا نشود و بماند همان جا و خفه ام کند. بد می گذرد...ء
Monday 30 June 2008
Saturday 28 June 2008
بخواب خورشید
کاش میشد
به خورشید حکم کنم
،از خانه اش بیرون نیاید، نتابد
...وقتی دیدارمان میسر نیست
به خورشید حکم کنم
،از خانه اش بیرون نیاید، نتابد
...وقتی دیدارمان میسر نیست
Posted by گلناز at 17:55 |
Thursday 26 June 2008
Tuesday 24 June 2008
Friday 20 June 2008
Monday 16 June 2008
Saturday 14 June 2008
Subscribe to:
Comment Feed (RSS)