Thursday 20 March 2008

...نه ساعت

.فکر می کنم به سالی که گذشت. مثل هر شب که فکر می کنم به روزی که گذشت
حتما همه همین کار را می کنند. تمام ماه های که گذشته اند را به ترتیب زیر و رو
:می کنم ببینم چیزی دندان گیری نصیبم می شود یا نه
.
.
فروردین: شاید تنها ماهی که در لحظه حال زندگی کردم........................ء
اردیبهشت: شوق سفر به خیال اینکه انرژی از دست رفته ام بر می گردد........ء
خرداد: مایوس از بازگشت انرژی.آغاز راهی که پایانش از همان اول مشخص بود
.
تیر: تیره و تار. سخت و تلخ. تنهای تنها.......................................ء
.....................................مرداد: ماه تو. ماه زندگی. گرم و شیرین. تازه تازه
شهریور: اندک اندک باور عشق. لبخند لبخند لبخند .............................ء
.
........................مهر: خوشمزه ترین ماه سال. غروب های عاشقانه خوشرنگ
........................آبان: باران باران باران و دلم که با هر قطره اش عاشق تر شد
..................................................آذر: بوی مریم، بوی اسپند، بوی عروسی
.
............دی: غمگین، شاد. گریان، خندان. سرد، گرم. تلخ، شیرین. مرگ، تولد
.................................................................بهمن: دوری، دلتنگی، اشک
...................................................................اسفند: سکوت، انتظار بهار
.
.
عدد هفت را به شکلی عجیب و غریب دوست دارم. آرامشی دارد برایم
که دوست داشتنی است. در این آخرین ساعت های سال 86 که بی شک
بهترین سال زندگی ام بوده تمام آنچه که دور ریختنی بوده، دور ریخته ام
.در خلوت و دلم را تر و تمیز آماده شرکت در جشن تولد سال جدید کرده ام
.
پی نوشت: عزیز لحظه های شادی و غمم! تمام شیرینی های این سال را
تو برایم هدیه آوردی و در غم انگیز ترین روزهایم تو پناهم بودی و
یارم. جان می دهم برای ثانیه ثانیه نفس کشیدن در آن هوا که تو نفس
!می کشی. دوستت دارم و عیدت مبارک

Tuesday 18 March 2008

...یک

خانه بوی عید نمی دهد
کجا مانده ای
بهارکم؟

Sunday 16 March 2008

...سه

حرفی نیست جز توصیف عشق که هر روز ارمغان تازه ای برایم می آورد
و به کلام تبدیل نمی شود و من هم بکر ماندنش را ترجیح می دهم...ء

Wednesday 12 March 2008

...هفت

حسی دارم شبیه حس در مه بودن. از آن مه های غلیظ که حتی یک قدم جلوتر
هم پیدا نیست. بدی اش این است که اصلا از آن مه های دوست داشتنی عاشقانه
نیست...ء
.
.
پی نوشت برای پیشگیری: چیه؟ وبلاگ خودمه دلم می خواد غر بزنم

Monday 10 March 2008

...نه

یک حسی باید باشد در من. دارم زیر و رو می کنم دلم را ببینم چه حسی دارم نسبت
به این بهار در راه. خوشحالم؟ غمگینم؟ بی تفاوتم؟... فکر کنم ترکیبی از همه این
حس ها می شود جواب سوالم.البته میزان بی تفاوتی چندان قابل توجه نیست. اگر هم
هر سال بود امسال دیگر نیست و چه خوب هم که نیست. غمگین بودن تا حد مرگ
...را به بی تفاوتی ترجیح می دهم
.
.
پی نوشت غرغرانه الکی پلکی: حتی یک چوب خشک هم نخریده ام که مثلا خرید
عید محسوب شود یا حداقل دل دلم را خوش کرده باشم که مثلا قرار است عید خوش
بگذرد. فعلا در درگیری با خود به سر می بریم تا اطلاع ثانوی

Saturday 8 March 2008

...یازده

آرزوهایم خسته اند. بس که من امانشان نمی دهم. صبح تا شب، شب تا صبح
می شمارمشان مبادا کم شوند! ...آرزوهایم خسته اند. بس که من قول دادم
واقعیشان کنم و نکردم و باز دوباره قول دادم و ... آرزوهایم خسته اند و حق
دارند که خسته باشند. آنقدرها نپخته و نارس نیستند که من برای به دنیا آوردنشان
این پا آن پا می کنم... آرزوهایم خسته اند...ء

Wednesday 5 March 2008

...چهارده

کم و کمتر شدن این عددها می ترساندم. حالا می فهمم سیندرلای بیچاره چه کشیده!ء

Tuesday 4 March 2008

...پانزده

کاش شنا کردن بلد نبودم. گاهی دلم هوس غرق شدن می کند. از آن غرق شدن های
...مردنی نه، از آن غرق شدن ها که عین عین زندگیست

Monday 3 March 2008

...شانزده

...شبیه شروع دوباره بود امروز

Sunday 2 March 2008

...هفده

.من دارم آزار می رسانم به خودم. با ناخن هایم، همین ناخن های بلندم که خیلی دوستشان دارم
روحم را چنگ می زنم و زخمی می کنم و از درد به خود می پیچم...ء

Saturday 1 March 2008

...هجده

مستاصل که می شوم، احمق می شوم. یک احمق واقعی بی کم و کاست